file
یکی از فانتزیام اینه که...آرشیو
پیوندهای روزانه
غضنفر و قنبر هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند قنبر ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
غضنفر فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به قنبر رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه غضنفر آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
غضنفر را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.
و اما خبر بد...
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حوله حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
غضنفر که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
.....................
حالا من کى مى تونم برم خونهمون ؟
بخش نظرات این مطلب
آمار
درباره ما
ورود کاربران
مطالب پیشنهادی
آخرین نظرات کاربران
امکانات جانبی