سه تا مرغ خریدم مجبور شدم گاوصندوق رو بچپونم تو فریزر!
یه بار جوگیر شدم یه پیرمرد نابینا رو به زور از خیابون رد کردم دیدم یه چیزایی می گفتا شلوغ بود توجه نکردم. اون ور خیابون با عصا زد منو گفت احمق اونجا منتظر پسرم بودم!
در آینده ای نه چندان دور «مرغ» هم مثل «سیمرغ» افسانه می شه
از یارو می پرسن نخست وزیر به انگلیسی چی می شه؟ می گه :First And Under !!!
طرف روزه میگیره، 2 دقیقه به اذان روزشو میشکنه. میگن: چرا اینکارو کردی؟میگه: خواستم به خدا ثابت کنم که میتونم، اما نمیگیرم
یه بابایی میره پیش دکترمیگه یه کتاب نوشتم به نام((صدای پای اسب)) دکترمی خونه میبینه 500 صفحه نوشته پیتیکو….پیتیکو…..پیتیکو….
پدر یکی از دانش آموزان : آقای معلم ، لطفا خوب به من نگاه کنید ، من گاوم؟ معلم : خیر قربان ، این چه حرفی است می زنید؟ پدر دانش آموز: پس چرا به بچه ی من گفته اید گوساله؟؟
یه روز سه تا دیوونه رو می اندازن تو یه اتاق دو تاشون مى رقصن، یکیشون هم میگه: سبز - آبى - قرمز ازش می پرسن چرا این جورى می گى؟ میگه من رقص نورم!!!
از لری سوال شد جذر عدد7 به توان سوم همان عدد تقسیم بر مکعب عدد9 چند میشود؟لر اندکی تامل نمود وجان به جان آفرین تسلیم کرد!
همیشه شادباشید
0
جوک های سری 63